نامه های من

حرفهای دل

نامه های من

حرفهای دل

شب تنهایی خوب

گوش کن، دورترین مرغ جهان می‌خواند.

شب سلیس است، و یکدست، و باز.

شمعدانی‌ها

و صدادارترین شاخه‌ی فصل، ماه را می‌شنوند.

پلکان جلو ساختمان،

در فانوس به دست

و در اسراف نسیم،


گوش کن، جاده صدا می‌زند از دور قدم‌های تو را.

چشم تو زینت تاریکی نیست.

پلک‌ها را بتکان کفش به پا کن و بیا.

و بیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد

و زمان روی کلوخی بنشیند با تو

و مزامیر شب اندام تو را مثل یک قطعه‌ی آواز

به خود جذب کنند.

پارسایی است در آنجا که تو را خواهد گفت:

بهترین چیز رسیدن به نگاهی است

که از حادثه‌ی عشق، تر است.