نامه های من

حرفهای دل

نامه های من

حرفهای دل

ابراز عشق

یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند... یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود


ادامه دارد

 شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند.  

ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد... 
همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرارکرد و همسرش را تنها گذاشت. 
بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید ببر رفت و زن زنده ماند.

 آخرین حرف مرد این بود که : عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.ازپسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود...

همه زیست شناسان میدانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار میکند.

آدم ها را از انچه درباره دیگران می گویند بهتر می توان شناخت تا از انچه درباره  خود می گویند. 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.